کد مطلب:35490 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:207

سرزنش کوفیان جهت فرار از جنگ











(همچون یهودان سرگردانید)


به دریای تاریك، نور خرد
نشان می دهد مر ترا جزر و مد


ز اندیشه و عقل، جویید راه
كه تا خود نیفتید در پرتگاه


به خردی ز ره نیاكان پاك
همی بگذر آسان و بی ترس و باك


وگر سالمندید و فرسوده اید
ز رافت به اطفال خود بنگرید


نه چون دوره ی جاهلی در ستم
سرآورده بد كیش و خاطر دژم


كه بیگانه بودند از راه دین
بجستند جز شهوت و آز و كین


به قانون و ناموس، بی احترام
نه اندیشه ای از حلال و حرام


چنان تخم افعی كه باشد گناه
شكستن، نگهداشتن اشتباه


چه بد دیده، از الفت و اتحاد
كه بگسسته رفتید سوی فساد


همانند نادان كه، بر شاخ تر
نشسته است و بر باد بندد سفر


ز هر سو نسیم صبا رهسپر
بدان سوی بیچاره دارد سفر


بسی زود افتد فرو از درخت
شود خرد و ناچیز، برگشته بخت


چو من رخت بندم به دارالقرار
شود بر شما سخت این روزگار


چو نوباوگان امیه به كین
بگیرند در چنگ، این سرزمین


شما را بگیرند در چنگ، خوار
بگردند آسان به گردن سوار


كنون مرگ سرد است و نامهربان
شود گرم و مانوستان آن زمان


چنان خوار گردید و آسیمه سر
كه شیرین شود مرگتان در نظر


چنان ابرهایی كه پاییز ماه
درآیند خود قطعه قطعه ز راه


به هم متصل می شوند آن زمان
جهان كرده تاریك خود بی گمان


چو رگبار آمد ز بالا به زیر
جهان را كند آن زمان آبگیر

[صفحه 114]

بناهای آباد سازد خراب
كند نیز ویرانه را منجلاب


پس از مرگ من هم شما را خزان
فرامی رسد، ابر نكبت چنان


ببارد خود از چند سو بر شما
كه حق كرد بر باغهای «سبا»


ستمكار را در جهان كیفر است
چو حق بی گمان خصم استمگر است


كمی بعد از آن از امیه تبار
شود خوار و بینند بد روزگار


به كردار ناپاك آن سفله ها
بگیرند پاداش جور و جفا


دگر باره غلطند آنان به خون
شود كاخ بیدادشان واژگون


چنان دنبه بر آتش شعله ور
شود دود و نابود از این رهگذر


همه ثروت و مال گردد تباه
فروریزد آن شوگت و فر و جاه


چه پندار كردی ستمگر كه است
كجا گشته پیدا كدام و چه است؟


نه اینست كاشرار بیدادگر
كشیدند از دامن توده، سر


بپرورده این اجتماع شما
ستمكاره ناكس بی حیا


همین ناكسان امیه تبار
شما پروریدید اندر كنار


تو خود آهن سرد فرسوده را
به سوهان كنی تیز و زهر جفا


بیاندوده در سینه سازی فرو
چگونه شوی ایمن از زهر او


اگر از ستمكاره ی بی حیا
نكردید تمجید بر ناسزا


وگر پاكدامن ز ناپاك پست
جدا كرده بودید چونان كه هست


كجا زادگان امیه چنان
به قدرت رسیدند بر مردمان؟


كه در چشمتان روز را همچو شب
سیه كرده افتید اندر تعب


چه كس می توانست بر عرض و مل
طمع بسته بر خود شناسد حلال


تباهی از آن شد كه همچون یهود
سری خیره دارید و جانی عنود


به كیفر به صحرای تیه اندرید
سراسیمه حیران دل و خودسرید


بجان عزیزم قسم بعد من
به حیرت درافتید بی خویشتن


چو قرآن نهادید در پشت سر
كه شد یاوه احكام از این رهگذر


چنان دور گردید از خاندان
كه جویید آغوش بیگانگان


وگر آنچه گفتم اجابت كنید
در اجرای فرمان نیابت كنید


سعادت بیابید در زندگی
گسسته ز هم رشته بندگی

[صفحه 115]


صفحه 114، 115.